سوزستان



کالسکه نارنجی جان»

خیلیا با مهربونی و نامهربونی! سعی در منصرف کردن من از سفر اربعین داشتن و براشون کاملا بدیهی بود که بچه کوچیک رو نباید برد همچین جایی
ولی خب من که کلا بچه حرف گوش کنی نیستم و لذا از چندین ماه قبل یه کالسکه از سمساری محل خریدم و توی چندتا راه‌پیمایی بردمش تا امتحانشو پس بده و با چرخ و پیچ و همه جوارحش درک کنه که قراره کالسکه یه بچه انقلابی باشه و هرچی قبل از این بوده رو به دست فراموشی بسپاره و خدایی هم خوب از پسش بر اومد. احسنت جناب کالسکه نارنجی جان!
اولای مسیر حسابی عزت کالسکه رو داشتم و اجازه افزودن هرگونه اضافه باری رو به جناب همسر نمیدادم ولی کم کم و با دیدن کالسکه های زوار عرب و نحوه سوار شدن (شما بخونید آویزان شدن) سه چهارتا بچه سایز مختلف از یه کالسکه زپرتی، زیر چشمی نگاهی به کالسکه نارنجی جان کردم و خیلی زود فهمیدم که پوزخند جناب همسر هم نشان از افکار پلیدی چون من دارد و شد آنچه در تصویر می‌بینید . اسرا بانو در خواب ناز بسر میبرد و ما هم از فرصت استفاده یا سوءاستفاده کردیم و کوله پشتی‌ها رو با فاصله ایمنی گذاشتیم روی کالسکه و انقلابی در صنعت حمل و نقل رقم زدیم.

حالا این میون نگاه زائرایی که متوجه بیرون زدن دوتا پای کوچولوو از زیر انبوه کوله ها میشدن دیدنی بود!

پسربچه موکب دار عرب، دوید دنبالمو با عصبانیت کالسکه رو نگه داشت و به عربی چیزهایی گفت. مونده بودم متعجب که چی شده؟ دیدم خیلی جدی و عصبانی زد به پای اسرا و بعد به کوله اولی بعد کوله دومی و. تازه فهمیدم چی میگه!
دستشو گرفتم و از گوشه کالسکه اسرا رو که اروم اون زیر خوابیده بود و چیزی با سرش برخوردی نداشت نشونش دادم. نفس راحتی کشید و گفت هااا!
یعنی نزدیک بود به جرم له کردن کودک همونجا یه بمب به جامونده از داعش حرومم کنه!
چند قدم جلوتر یه جوون ایرانی نشسته بود و چای میخورد. نا نداشت ت بخوره ولی تا پاهای اسرا رو دید عین برق گرفته ها از جاپرید! دیگه نموندم تا چیزی بگه و زود گفتم با سرش فاصله دارن خیالت راحت. نشست سر جاشو گفت آخیییش دلم سوخت براش!
مبینا هم مسئول این بود که حواسش باشه اگه پاهای نی نی ت خورد یعنی بیدار شده و گریه می‌کنه و باید درش بیاریم وگرنه توی اون همهمه که صدای گریه ش اونم از زیر خروارها ساک شنیده نمی‌شد!
پ ن: لطفا این عکس رو به دست یونیسف نرسونید حوصله تحریم جدید نداریم دیگه

#اربعین
#arbaeen


بچه که بودیم، عشقمان این بود روز جشنی برسد و تلویزیون برنامه ای بگذارد پر از آیتم‌های طنز و نمایش های کوتاه خنده دار و سرودهای شاد و تردستی و.
حالا اما سال هاست که برنامه جشن و عزای رسانه ملی شده است دعوت از چهارتا بازیگر و خواننده که بنشینند جلوی همدیگر و از نظرات و خاطره های بی مزه شان برایمان بگویند و بسته به موضوع برنامه بشوند اسوه دین و مذهب و ت و فرهنگ آن هم در کشوری با این همه دانشمند و عالم!

⭕️بعد جیغمان بلند است که چرا فلانی حکم به قتل امام جماعت می دهد و بهمانی سینه چاک دختر آبی دروغین می‌شود.

چه کسی جز همین صدا و سیمای غرب‌زده، راه حرف زدن (شما بخوانید وِرزدن) را برای این جماعت باز کرده تا حالا هوا برشان دارد که کارشناس مسائل پیدا و ناپیدای عالمند؟

تا انتقاد هم می‌کنی با یک جواب بی اساس روبرویت می‌ایستند که رئیس صداسیما را رهبر انتخاب می‌کند و اصلا به روی مبارک هم نمی‌آورند این همه سخنان و فرمان های صریح رهبری به رسانه ملی را که بروید مدل خودتان را بیابید و نخواهید که با کپی کردن برنامه های غربی ایجاد نشاط کنید.

کاش می‌فهمیدیم که بازیگر، بازیگر است و اشک و خنده و خشمش در نود و نه درصد و نیم!! مواقع بازی ای بیش نیست!

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia


در دورانی به سر‌می‌بریم که از هرچیز دنبال هوشمندش هستیم، از مدرسه گرفته تا سیستم خطایاب ماشین. حتی چند وقت پیش بالش هوشمند خریدیم که خودش می‌فهمید وزن سرمان چقدر است و چقدر باید پهن شود تا گردن‌درد نگیریم، جل الخالق!
در این میان کارت هوشمند چند وقتی‌ست زیادی سر دور است.
هر چند مدت یک‌بار دولتی‌ها یادشان می‌افتد یکی از امورمان را کارتی کنند و برایش کلی پول ازمان بگیرند، بعد که پول‌هایشان ته کشید باز یاد کارت‌های ما می‌افتند و این‌بار کلی‌تر! پول ازمان می‌گیرند تا همان‌ کارت را هوشمندش کنند.

حالا نوبت کارت ملی‌هایمان شده که هوشمند شوند و بابت این باهوشی! قرار شده ۲۵ هزار تومان ناقابل به حساب دولت واریز کنیم تا با ۵ هزار تومانش کارهای پستی اش را انجام دهند که بعد متوجه شدیم کار پستی ای درکار نیست و خودمان باید حضوری برویم دفتر پست و ثبت‌ناممان را قطعی کنیم و بعد از شش ماه هم باز باید خودمان حضوری برویم آنجا و کارت را تحویل بگیریم!
دست به گیرنده‌های خود نزنید! درست خواندید، بعد از شش ماه!! آخر هوش این کارت‌های هوشمند را خارجی‌های نایس و مهربان لطف کرده و برایمان می‌سازند و لابد جوانان موشک‌ساز و رویان‌دان و سانتریفیوژگردانمان قدرت ساخت یک چیپ مربعی کوچولو را ندارند دیگر و اف بر آن که ذهنش برود طرف واژه نامنوس #دلال!
خب وقتی هوش این کارت را از خارج وارد می‌کنیم شاید سازنده مهربان اجنبی‌اش دلش خواست یک خط به برنامه این هوش ها اضافه کند که هر بار یک کپی از اطلاعات کارت‌ها را بفرستد روی سرور خودش تا بماند برای روز مبادا!
و جالب است که قبل‌تر ها گفته بودند قرار است تمام اطلاعات بانکی و فردی افراد را در نهایت بریزند روی یک کارت و یحتمل آن یک کارت، همین کارت ملی هوشمند است و آن وقت عطف به پاراگراف قبل، ۱۰ بار بخوانید #FATF و ما ادراک #FATF و بیابید پرتقال فروش را!
#زهرا_آراسته_نیا
@arastehnia
#کارت_ملی_هوشمند

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دستگاه تصفیه آب صنعتی دکوراسیون منزل و طراحی داخلی مجله تفریحی جذاب ترین از تو به تو music نویسا Local & Travel Website لینکدونی معرفی محصولات تخفیف ویژه دانلود کتاب تست حقوق تجارت دکتر قربانی